۲-۱-۲-۳-۳- نظریه هوش‌های چندگانه[۱۶]

نظریه هوش‌های چندگانه بر این فرض استوار است که تمام وجود انسان زاییده هشت نوع هوش که عبارتند از: ۱- هوش کلامی ۲- هوش منطقی- ریاضی ۳- هوش موسیقی ۴- هوش فضایی ۵- هوش جنبشی۶- هوش طبیعت‌گرایانه ۷- هوش درون­فردی(ادراک درونی) ۸- هوش بین ­فردی(ادراک اجتماعی) می‌باشد. اما این­ها به میزان متفاوتی در هر فرد وجود دارند، علاوه بر این در توسعه مهارت ­ها و حل مسائل، افراد به شیوه های متفاوتی هوش­هایشان را به کار می‌گیرند(PAHO، ۲۰۰۱، ۱۷). نظریه هوش‌های چندگانه مفاهیم ضمنی مهمی برای نظام‌های آموزشی و رویکرد مهارت­ های زندگی جهت ارتقاء و پیشگیری دارد. با توجه به تفاوت­های فردی دانش ­آموزان، سبک­های یادگیری متفاوت روش­های تدریس متنوعی را می­طلبد. این مسأله به طور ضمنی به کاربرد روش­های یادگیری مشارکتی فعال اشاره می­ کند که در آن دانش ­آموزان به طور همزمان هوش­های مختلف را به کار می­ گیرند(خسروی و همکاران، ۱۳۸۸: ۱۰). آنچه در نظریه هوش چندگانه و هوش هیجانی مهم است اعتقاد به قابل آموزش بودن آن­هاست. در نظریه قابل آموزش بودن رفتارهای هوشی، هوش مجموعه ­ای از فرایندهای ذهنی مجزای پردازش اطلاعات دانسته می­ شود که از طریق تمرین و ممارست قابل یادگیری و افزایش بخشیدن است. از نظر گاردنر هوش هیجانی(بین ­فردی و درون­فردی) در زندگی اجتماعی واجد اهمیت بسیار زیادی است و لازم است مدارس در زمینه پرورش آن، اقدامات لازم را به عمل آورند. هوش هیجانی دارای مؤلفه­ ها و عناصری است که جزء مصادیق مهارت­ های زندگی محسوب می­شوند. خودآگاهی، مدیریت هیجان­ها، همدلی، خودانگیزی، تنظیم روابط و…. همه از مصادیق مهارت­ های زندگی هستند. ‌بنابرین‏ آموزش و یادگیری مهارت­ های زندگی موجب رشد و افزایش رفتارهای مربوط به هوش هیجانی خواهند شد(ادیب، ۱۳۸۵).

۲-۱-۲-۴-۴- نظریه مازلو[۱۷]

آبراهام مازلو نیازهای انسان را به صورت سلسله مراتبی به ۵ دسته طبقه بندی می­ کند. این نیازها عبارتند از: نیازهای جسمانی، نیاز به امنیت یا ایمنی، نیاز به عشق و تعلق، نیاز به عزت نفس و نیاز به خودشکوفایی. انواع نیازهای مطرح شده توسط مازلو، به صورت سلسله مراتبی و به دنبال هم قرار می­ گیرند؛ یعنی اینکه نیازهای رده پایین باید حداقل تا حدودی ارضاء شوند تا این که فرصت برای ارضای نیازهای سطح بالاتر فراهم آید. وقتی همه نیازهای اساسی برآورده شوند انسان به فکر خودشکوفایی می ­افتد(سیف، ۱۳۸۰: ۲۷۸). از نیازهای انسانی مطرح شده در نظریه مازلو ‌می‌توان مهارت­ های زندگی­ای را استخراج نمود که می ­توانند در ارضاء نیازهای انسانی یا تسهیل آن­ها مؤثر باشند. این مهارت ­ها به قرار زیر هستند:

نیازهای جسمانی: بهداشت و سلامت جسمی و روانی، مهارت­ های ارتباطی و روابط بین ­فردی

نیاز به ایمنی و امنیت: مهارت­ های ارتباطی و روابط بین فردی، بهداشت و سلامت جسمی و روانی

نیاز به عشق و تعلق: مهارت­ های ارتباطی و بین ­فردی، همکاری و مشارکت

نیاز به عزت نفس: مهارت­ های ارتباطی و بین ­فردی، خودآگاهی، داشتن هدف در زندگی و افزایش عزت نفس

نیاز به خودشکوفایی: خود آگاهی و داشتن هدف در زندگی، مهارت­ های ارتباطی و بین ­فردی، تفکر انتقادی و خلاقیت(ادیب، ۱۳۸۵). این نظریه علاوه بر دلالت بر استخراج مهارت­ های زندگی ضروری، اطلاعات اساسی را برای استفاده از روش­های تدریس مناسب جهت آموزش برخی از مهارت­ های زندگی فراهم می­ کند. مدل­های تدریس مبتنی بر رشد ویژگی­های شخصی(فردی) مانند مدل مشکل­گشایی به شیوه بدیعه­ پردازی، مدل افزایش آگاهی و یادگیری مشارکتی ریشه در این نظریه دارند. استفاده از این مدل­ها سبب ایجاد و تقویت نگرش­های مثبت شخصی از قبیل اتکاء به نفس، استقلال، آگاهی از ارزش­های شخصی، خودپنداره، اراده و مهارت­ های ارتباطی و بین فردی می­گردد(همان منبع).

۲-۱-۲-۵-۵- نظریه انسان­گرایی[۱۸] راجرز[۱۹]

راجرز معتقد است، هر فرد توانایی و استعداد آن را دارد که امور خود را خود، متعهد باشد و قادر است مسائل خود را حل کند. هدف ما نگرش به انسان و تبیین چگونگی اعمال تعلیم و تربیت در گستره­ی رشد و بالندگی او به روش انسان­گرایانه است. اعتقاد به اصل خودآگاهی، آزادی و توانایی اتخاذ تصمیم در انسان، ما را بدین طریق رهنمون می­ کند که او را موجودی فعال فرض کنیم، نه منفعل و متأثر از رویدادهای خارج از خود. اگر به آزادی و اراده­ی آدمی در انتخاب آماج زندگی­اش ارج نهیم و اگر بدانیم که او توان تشخیص مسیرهای صحیح با توجه به امکانات خود را دارد، از روزنه­ای پرمعنا به موضوع توجه کرده­ایم و روشی خاص در تربیت او گشوده­ایم. از این دیدگاه، مهارت­ های زندگی به مثابه­ی زمینه­ای مناسب برای رشد این توانایی‌های بالقوه و کمک به او در رفع مشکلات و رسیدن به خودفهمی[۲۰] و خودرهبری محسوب می­ شود(کیانی، ۱۳۸۴).

۲-۱-۲-۶-۶- نظریه ساختن گرایی[۲۱]

سازندگی به آن دیدگاهی گفته می­ شود که بر نقش فعال یادگیرنده از درک، فهم و معنی بخشیدن به اطلاعات تأکید می­ کند(سیف، ۱۳۸۰: ۳۳۳). در این دیدگاه رشد شناختی فرد از طریق تعاملات با سایر افراد و محیط توسعه داده می‌شود. بدین ترتیب روش آموزشی مبتنی بر نظریه سازندگی یا ساختن­گرایی یادگیری، باید بر فعالیت یادگیرنده در جریان ساختن دانش(مفاهیم، اصول، فرضیه ­ها، تداعی­ها و …) تأکید بورزد و اصطلاحاً شاگرد محور باشد. به دلیل اینکه هدف آموزش مهارت­ های زندگی آماده نمودن دانش ­آموزان برای محیط واقعی زندگی است، لذا بر مبنای این نظریه هر قدر شرایط محیط‌های آموزشی مهارت­ های زندگی به محیط‌های واقعی و طبیعی زندگی شباهت بیشتری داشته باشد و فعالیت­های یادگیری با آنچه­ که در شرایط واقعی پس از آموزش که شاگردان با آن مواجه خواهند شد نزدیکی بیشتر داشته باشد به همان ‌اندازه امکان دستیابی به اهداف برنامه بیشتر خواهد گردید(خسروی و همکاران، ۱۳۸۸: ۱۰). به طور کلی دیدگاه ساختن­گرایی سه تأثیر مهم بر روی رویکرد مهارت­ های زندگی دارد: اهمیت همکاری همسالان به عنوان اساس مهارت­ های یادگیری به ویژه مهارت­ های حل مسأله می‌باشد. مطابق این دیدگاه دانش ­آموزان خودشان با کمک هم محتوای برنامه درسی مهارت­ های زندگی را از طریق تعامل اطلاعات واقعی با محیط خاص فرهنگی‌شان به وجود می‌آورند. این دیدگاه خاطر نشان می‌کند که رشد مهارت ­ها از طریق تعامل فرد با محیط اجتماعی، می‌تواند هم فراگیران و هم محیط(گروه همسالان، کلاس درس و…) را تحت ‌تأثیر قرار دهد(همان منبع).

۲-۱- ۲-۲- اهداف آموزش مهارت­ های زندگی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...