در اندیشه ی لیبرال شهروندی اساساًو اصولاً به مثابه مجموعه حقوق فردی تعریف می شود که این حقوق دارای چند کارکرد است . مهمترین کارکرد حقوق فردی این است که برخورداری از آن ها استقلال فردی را به همراه می آورد . حقوق به شهروندان این امکان را می‌دهد تا منافعشان را توسعه دهند و نیروهای بالقوه شان را بدون دخالت افراد دیگر یا به طور کلی جامعه تحقق بخشند. نخستین نظریه پردازان لیبرال که نقش اساسی برای حقوق قائل شدند نظیر لاک وپین معتقد بودند که شهروند را باید در برابر رو به رشد دولت مورد حفاظت قرار داد. بدون حقوق مدنی حیات ، آزادی و مالکیت افراد همواره در معرض قدرت خود سرانه سیاسی خواهند بود. در حالی که لیبرال های کلاسیک قرون هفدهم و هجدهم دولت را برای حفظ نظم لازم می‌دانستند به بیان دیگر دولت یک شرط ضروری بود. تأکیدی که لیبرال ها بر استقلال فردی می گذراند آن ها را نسبت به ایده های جامعه بد گمان می‌سازد . آن ها بیم دارند که جامعه تعهداتی را به فرد تحمیل کند که نفع شخصی او را محدود یا نقض کنند.

این عقیده تقابل مستقیم با رویکرد کلی گرایانه دولت – شهر آتن باستان دارد. در دولت شهر ایده ی برخورداری فرد از وجود واقعی خارج از جامعه قابل تصور نبود . نیازهای جامعه و منافع شهروند جدایی ناپذیر تلقی می شدند. متفکرانی که از مدل های شهروندی مشارکتی در باستان الهام گرفته اند به روشن ساختن عدم انسجام لیبرالیسم کمک کرده‌اند . هم سوسیالیست ها و هم جمهوری خواهان جذب برداشت عمیق شهروندی دولت – شهر شده اند و شهروندی لیبرالیسم را یک بدل بی قدرت شده می دانند.

رویکرد دوگانه باور لیبرالیسم به شهروندی از سوی فضیلت ها ، پسامدرن ها و طرفداران محیط زیست نیز مورد انتقاد قرار گرفته و آن ها به پیامدهای مخرب فرضیات این رویکرد برای روابط انسانی و محیط زیست اشاره می‌کنند. شهروندان در دولت لیبرال نیز از بعضی ویژگی های دولت مدرن برخوردارند. معمولاً شهروند در دولت لیبرال نیز مانند دولت مدرن در محدوده­ دولت ملت مورد نظر وجود دارد و در واقع شهروند وابسته به دولت ملت است و بدون آن معنای خاصی ندارد.

چون در این نظریات شهروند را فردی در محدوده ی دولت ملتی خاص که دارای حقوق و وظایفی در مقابل حاکمیت با دولت موجود در آن می‌باشد تعریف می‌کنند و خارج از آن دولت ملت بی معنی می‌باشد، پس می توان شهروند در هر کشور یا دولت خاص را مخصوص همان کشور یا دولت دانست و از شهروند دولت آمریکا یا شهروند دولت چین نام برد. در دولت لیبرال علاوه بر آنکه شهروند محدود به چارچوب دولت کشور است و خارج از آن وظایفی ندارد، دولت نیز محدودیت های زیادی بر او بار می کند. دولت در دولت لیبرال محدود می‌باشد و بازیگران اصلی جامعه شهروندان می‌باشند ، این مشارکت فعال شامل همه ی زمینه‌های زندگی شهروندان می‌باشد. از امور اقتصادی گرفته تا جریانات سیاسی ، بدین معنی که شهروندان همه شئونات زندگی خود را در دست دارند و در امور اجتماعی خود مشارکت فعال دارند و دولت به عنوان کارگزار و مجری دستورات شهروندان عمل می‌کند.

گفتار سوم: دولت و شهروندی سوسیال

« گسترده ترین ایدئولوژی سیاسی و مشتمل بر رشته ای بسیار وسیع از نظریه ها مکتب ها است در واقع متمایل به اشاره به سوسیالیسم ها است به جای اینکه سوسیالیسم محض باشد و به مثابه یک میراث ایدئولوژیک مشترک مدعای گروه­هایی بسیار متفاوت می‌باشد ،نظیر انقلابیون کمونیست ملی گرایان آفریقایی، سوسیال دموکرات های غربی و حتی برخی فاشیست ها در ناسیونال سوسیالیسم های خاص این مکتب ها ‌در تلاش هایشان برای استقرار سوسیالیسم حقیقی معمولاً بیشتر نسبت به یکدیگر خصومت ورزیده اند تا سایر ایدئولوژی ها : یک چنین سردرگمی اصولاً ناشی از موقعیت سوسیالیسم در استقرار خود به عنوان یک نیروی سیاسی عمده ، تقریباً در تمامی نقاط جهان به استثنای آمریکای شمالی است.

همزمان با اشاعه ی عقاید سوسیالیستی این عقاید در اثر نیروهای اجتماعی و فرهنگی و تاریخی بسیار متفاوتی که با آن ها در اروپای غربی و شرقی ، آسیا و آمریکا لاتین برخورد کردند ، شکل گرفته و گاه گاه متحول شده اند ».[۲۱]غفلت لیبرال ها از مسئولیت های شهروندی واکنش های زیادی را برانگیخت. سوسیال محافظه کاران و اجتماع گرایان مخصوصاً به گونه ای قوی استدلال نموده اند که تمرکز بیش از حد به حقوق برای کیفیت شهروندی مضر است .حقوق فردی به تنهایی یک نوع شهروندی سطحی ایجاد می کند که کار کمی برای حفظ جامعه­ سیاسی که حقوق بر آن بنا شده اند انجام می‌دهد.

فردگرایی لیبرالیسم نگرش خودخواهانه و ابزاری به دموکراسی و شهروندی رواج داده و این ها نه به عنوان تجلیات زندگی جمعی و اشتراکی بلکه به عنوان شیوه های افزایش نفع شخصی قلمداد شده اند. از نظر سوسیال محافظه کاران راه احیای شهروندی این است که با منوط ساختن حقوق به انجام وظایف پیوند حقوق و مسئولیت ها را دوباره بر قرار سازیم. حقوق اجتماعی نه شهروند بلکه سوژه خلق می‌کنند و اخلاق فضیلت مدنی را که نظام اخلاقی بر مبنای آن ایجاد می شود ، نابود می کند.

گفتار چهارم : دولت و شهروند پسا مدرن

یکی دیگر از قرائت های خاصی که از شهروندی وجود دارد شهروندی پسامدرن می‌باشد. پسامدرنیسم یکی از جدیدترین ، به روز ترین و در عین حال جذاب ترین اندیشه راجع به شهروندی است . «پسامدرنیسم و جهانی شدن روندهایی هستند که ماهیت دولت ملی سرزمین و همچنین ارزش ها و مؤسسات سیاسی را از خود متأثر ساخته اند. نظم قدیم سیاسی در خصوص دولت در حال از بین رفتن است و روند تجدید ساختارها اقتدارهای سیاسی متفاوتی به وجود خواهد آورد»[۲۲].

با رشد واقعیت کوچک شدن جهان و کاهش منافع و افزایش پیچیدگی مسائل ، جهانی شدن ، رشد معنا داری پیدا ‌کرده‌است . دولت ها در مقابل این چالش با مسائل متعددی رو به رو گردیده اند در رویا رویی با مسائل جهانی مثل کمبود انرژی ، گرم شدن جهان و ایدز ، همکاری های بین‌المللی از طریق سازمان‌هایی مانند سازمان ملل متحد و دیدار بین‌المللی خود نمایی می‌کنند. ولی در منطق و عمل ، بسیاری از دولت های ملی ، سنتی با موانعی مواجه هستند . جهانی شدن روندی آرمانی است اما به خاطر پیچیدگی و در هم تنیدگی تداخل و فراملی گرایی به تنهایی نیازهای سیاست و جامعه پسامدرن را بر آورده نخواهد کرد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...