۳-۱-۵- آیات قرآن

در این مورد تنها به چند آیه‌ای از قرآن کریم استناد می‌شود که می‌فرماید:


«وَ إِنِ امْرَأَهٌ خَافَتْ مِن بَعْلِهَا نُشُوزًا أَوْ إِعْرَاضًا فَلاَ جُنَاْحَ عَلَیْهِمَا أَن یُصْلِحَا بَیْنَهُمَا صُلْحًا وَ الصُّلْحُ خَیْرٌ» (انبیاء/۱۲۸)

«و اگر زن از شوهرش، سرکشی یا روگردانی ببیند، گناهی بر هر دوی آن‌ ها نیست که در بین خود به خوبی، آشتی برقرار سازند و آشتی کردن بهتر است»

قرآن به صلح و زندگی مسالمت‏آمیز دعوت می ‏کند: «یا اَیهَا الَّذِینَ اَمَنوُاْ ادْخُلُواْ فِی الْسِّلْمِ کَافَّهً وَلَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الْشَّیطَانِ اِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینْ؛ ای ایمان آورندگان! همگی در صلح و آشتی درآیید؛ و از گام‌های شیطانی پیروی نکنید؛ که او دشمن آشکار شما است. » ( سوره بقره،آیه ۲۰۸).

قرآن در جای دیگر، ضمن تأکید بر آمادگی دفاعی، به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دستور می‏ دهد که اگر دشمنان به صلح گرایند از صلح و آشتی استقبال کند، «وَ اِن جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لهَاَ وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللهِ اِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمْ؛ و اگر تمایل به صلح نشان دهند، تو نیز از در صلح درآی؛ و بر خداوند توکل کن، که او شنوا و داناست. » (سوره انفال،آیه ۶۱).

۳-۱-۶- روایات خاص

یکی از مهمترین ادله ای که فقها برای اعتبار صلح اقامه نموده اند، بعضی از روایات خاص باب صلح می‌باشد که به زعم ایشان خالی از هر گونه سابقه نزاع و خصومتی است. از این رو می‌تواند دلیلی محکم بر اعتبار صلح باشد.


روایاتی را که فقیهان به آن استدلال نموده اند بدین قراراست:

۱٫ عن العلاء عن محمد بن مسلم، عن ابی جعفر (ع) ، أنه قَال:«فِی رَجُلَیْنِ کَانَ لِکُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا طَعَامٌ عِنْدَ صَاحِبِهِ وَ لَا یَدْرِی کُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا کَمْ لَهُ عِنْدَ صَاحِبِهِ فَقَالَ کُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا لِصَاحِبِهِ لَکَ مَا عِنْدَکَ وَ لِی مَا عِنْدِی قَالَ لَا بَأْسَ بِذَلِکَ إِذَا تَرَاضَیَا وَ طَابَتْ أَنْفُسُهُمَا»

دو رفیق هستند، هر کدام یک مالی(طعامی) پیش دیگری دارد. منتها این نمی‌داند چه مقدار است. این می‌داند یک مقدار گندم پیش او دارد، او هم می‌داند یک مقدار جو پیش این دارد، اما مقدار آن ها را نمی‌دانند. آن وقت به امام(ع) عرض می‌کنند که هر کدام می‌گوییم «لک ما عندک و لی ما عندک» ، امام(ع) می‌فرمایند اگر واقعا با طیب نفس و تراضی باشد اشکالی ندارد(صدوق، ۱۴۱۸، ج۳، ص۲۲۱).

این روایت با اسناد دیگر توسط شیخ طوسی در تهذیب وشیخ کلینی در کافی نقل شده است و محقق اردبیلی و محقق بحرانی و صاحب مناهل برای اثبات صلح به آن استدلال کرده‌اند.

۲٫ عَنِ ابْنِ ابی عمیر، عَنْ حَمَّادٍ، عَنْ الحلبی، عَنْ ابی عبدالله ( ع ) ، وَ غیر وَاحِدٍ عَنْ ابی عبدالله ( ع ) فی الرَّجُلِ یکون علیه الشیء فیصالح، فَقَالَ : اذا کان بطیبه نَفْسٍ مِنْ صَاحِبِهِ فلاباس

در این روایت مردی بدهکار است و بر بدهی خویش باطلبکار مصالحه می‌کند. در این روایت هم سخن از حقی پیشین به میان آمده است که می‌تواند زمینه نزاع را فراهم سازد، بخصوص که امام (ع) در پاسخ خویش تأکید می نمایند که طلبکار می بایست از این مصالحه کاملا راضی باشد تا اگر نزاع ‌و اختلافی است، با عقد صلح مرتفع گردد(طوسی، ۱۴۱۷، ج۶، ص۲۰۶).

۳٫ عَنْ عِدَّهٍ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ احْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اسماعیل، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُذَافِرٍ، عَنْ عمربن یزید، عَنْ ابی عبدالله ( ع ) قَالَ : اذا کان لِرَجُلٍ علی رَجُلٍ دین فَمَطَلَهُ حتی مَاتَ، ثُمَّ صَالِحٍ وَ رثته علی شیء فالذی اخُذَ الْوَرَثَهُ لَهُمْ، وَ مابقی فللمیت حتی یستوفیه مِنْهُ فی الْآخِرَهِ وَ انَّ هُوَ لَمْ یصالحهم علی شیء حتی مَاتَ وَ لَمْ یقض عَنْهُ فَهُوَ کله للمیت یاخذه بِهِ (کلینی، ۱۳۸۷، ج۵، ص۱۸۷).

این روایت مورد استدلال محقق اردبیلی و محقق نراقی نیز می‌باشد (به نقل از انصاری، . ۱۴۱۹).

۴٫ عَنْ حَمَّادٍ، عَنْ الحلبی، عَنْ ابی عبدالله ( ع ) فی الرَّجُلِ یعطی أَقْفِزَهً مِنْ حِنْطَهٍ مَعْلُومَهٍ یطحنون بِالدَّرَاهِمِ، فَلَمَّا فَرَغَ الطَّحَّانُ مَ ن طَحْنِهِ نَقَدَهُ الدَّرَاهِمَ وَ قفیزا مِنْهُ، وَ هُوَ شیء قَدِ اصْطَلَحُوا علیه فیما بینهم، قَالَ : لاباس بِهِ وَانٍ لَمْ یکن سَاعَرَهُ علی ذلک

روایت چهارم گویای آن است که صاحب گندم و آسیابان،برای آرد گندمها توافقی بر مقدار معینی درهم ننموده اند، هرچند در عرف مردم آن روزگار مقدار درهمی که برای آرد هرقفیز گندم داده می شد، مشخص ومعین بود و آن دو بعد ‌از تمام کار مصالحه می‌کنند که دستمزد آسیابان، مقداری درهم و قفیزی گندم باشد.(صدوق، ۱۴۱۸، ج۳، ص۲۱). این روایت نیز مورد استدلال محقق اردبیلی و محقق بحرانی و صاحب مناهل (طباطبایی) قرار گرفته است.

۵٫ عَنْ عمربن یزید، قَالَ : سَالَتْ أَبَا عبدالله ( ع ) عَنْ رَجُلٍ ضَمِنَ عَنْ رَجُلٍ ضَمَاناً ثُمَّ صَالَحَ علیه، قَالَ : لیس لَهُ الَّا الذی صَالِحٍ علیه

عمر بن یزید، گفت: من از ابو عبدالله (ع)در موردی که مردی از مردی دیگر به موجب صلح ضمانت کند سوال کردم،ایشان گفتند که این صلح منافاتی با ضمانت ندارد.(طوسی، ۱۴۱۷، ج۶، ص۲۰۶).

این روایت هم برای اثبات مشروعیت صلح مورد استدلال محقق اردبیلی و مرحوم خوانساری قرار گرفته است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...