مبانی نظری هوش هیجانی

تعریف هوش[۴۱]

هوش در زمان‌های مختلف، به طور متفاوتی تعریف شده است. تعاریف از تعریف نه چندان مفید فیثاغورث[۴۲]از هوش به عنوان «بادها»[۴۳] یا تعریف دیسکارتس[۴۴] که هوش، توانایی قضاوت حقیقت از اشتباه است، ردیف شده اند. شاید تعریفی که بسیار ذکر شده است، اظهار وکسلر[۴۵] باشد که هوش را به عنوان استعداد یکپارچه یا کلی افراد برای عمل هدفمند، تفکر خردمندانه و برخورد اثر بخش بامحیط خود، تعریف ‌کرده‌است. این تعریف سودمند است، به خاطر اینکه به طور وسیعی چیزی که مردم توسط هوش می اندیشند را در بر می‌گیرد و بر خلاف تعاریف محدود کننده ای نظیر ترمن و دیگران[۴۶] (نظیر توانایی انجام تفکر انتزاعی[۴۷]) است. تعریف وکسلرحوزه های وسیع طراحی شده از نظر تاریخی را به عنوان دربر گیرنده هوش نظیر تمایز بین هوش های انتزاعی (کلامی[۴۸])، مکانیکی[۴۹] (بصری /فضایی[۵۰]) واجتماعی را در بر می‌گیرد و این تمایزات توسط نظریه پردازان معاصر[۵۱] نظیر گاردنر[۵۲] و استرنبرگ و همکاران [۵۳]فرض شده اند. پژوهشگران هوش، هوش های مشخص مردم را در حوزه های فرعی مانند رفتار اجتماعی[۵۴] و هیجانات گاه گاهی مطالعه کرده‌اند(به نقل از سالوی و مایر،۲۰۰۲).

تعریف هیجان

تا حدودی اکثر پژوهشگران انفاق نظر دارند که، یک تعریف دقیق از هیجان، از ویژگی های زیر برخوردار است: اول، آن ها یک حالت ذهنی، احساسی و تجربی را در بر می گیرند. این یک تفکر کلیشه ای درباره هیجان است: آن چیزی را که ما به طور مشترکی به عنوان احساسات به آن اشاره می‌کنیم و چیزی است که روان شناسان آن را عاطفه می‌نامند دومی، هیجانات یک مؤلفه‌­ی فیزیولوژیکی را در بر می‌گیرد .برای مثال، خشم[۵۵] با تغییرات خودکار[۵۶] در قسمت هایی از بدن نظیر ضربان قلب[۵۷] و پاسخ گالوانیکی پوست[۵۸] مرتبط است. سوم، هیجانات یک مؤلفه‌ رفتاری دارند. این مورد رفتار بیانگر آنچه در تغییرات چهره ای و وضعیت و وضعیت بدنی و گرایش به عمل (نظیر گرایش به عقب نشینی[۵۹] در زمان تجربه ترس) را در بر می‌گیرد. سرانجام، بیشتر تعاریف از هیجان، یک مؤلفه‌ ی ارزشیابانه مرتبط کننده هیجان با یک فرد، شیء یا رویداد ویژه را در بر می گیرند. همین طور، هیجانات یک تمرکز دارند: ما از کسی خشمگین هستیم یا درباره چیزی غمگین هستیم. مؤلفه‌ نهایی جهت تمایز هیجان از مفهوم نزدیک خلق[۶۰]، سودمند است. خلقیات حالات عاطفی و مشابهء حالت ذهنی، احساسی تجربه شده ی هیجان هستند. همچنین، خلقیلت معمولا از دوام بیشتری و از شدت کمتری نسبت به هیجانات بر خوردارند اما جنبه ای که هیجانات را از خلقیات تشخیص می‌دهد، این است که بر خلاف هیجانات، خلقیات یک تمرکز ویژه را ندارند. خلقیات، وسیع تر و پراکنده تر هستند، در صورتی که هیجانات با یک شخص، شیءیا رویدادی مرتبط اند که برای افراد با اهمیت ارزشیابی شده است. در تشخیص هیجانات از مفاهیم مرتبط سودمند است که در اصطلاحاتی از سلسله مراتبی تفکر کنیم مه عاطفه وسیع تر و طبقه ی بالاتری نسبت به هیجانات و خلقیات دارد. اگر حالت عاطفی با تغییرات روان شناختی متفاوت، گرایشات رفتاری و یک شخص، شیء یا رویداد منبعی همراه شود، مناسب تر است که آن را به عنوان یک هیجان طبقه بندی کنیم(راجلبرگ[۶۱]،۲۰۰۷).

هیجانات را می توان به عنوان واکنش های سازمان یافته ای در نظر گرفت که، مرزهای بسیاری از نظام های فرعی روان شناسی را شامل فیزیولوژیکی[۶۲]، شناختی[۶۳]، انگیزشی[۶۴]، و تجربی۶ به هم پیوند می زند(سالوی و مایر،۲۰۰۲). هیجانات معمولا در واکنش به یک رویداد درونی و بیرونی ناشی می‌شوند که یک معنی جذاب به طور مثبت و منفی برای افراد دارد. هیجانات می‌توانند از مفهوم بسیار مرتبط خلق متمایز شوند، از این حیث که هیجانات کوتاه تر و به طور کلی شدیدتر هستند .

چون هیجان یک اصطلاح در واقع رایج در زبان است، استفاده ی آن حتی در پیشینه های علمی، همیشه با تعاریف ارائه شده منطبق نیست. مفاهیمی نظیر هیجان، سرایت هیجانی و کار هیجانی، اغلب بیشتر بر حالات عاطفی عمومی متمرکز می‌شوند تا خود هیجانات. ‌بنابرین‏، اصطلاحات صحیح فنی تری ممکن است، تنظیم عاطفی باشند. تا حدودی، در استفاده از این مفاهیم، تفاوت بین عاطفه و هیجان نسبتا بی اهمیت است و چون این اصطلاحات به خوبی در پیشینه راه اندازی شده اند، استفاده آن ها ادامه خواهد یافت(راجلبرگ،۲۰۰۷).

تعاریف و الگو های هوش هیجانی

دائره المعارف روانشناسی کاربردی[۶۵](اسپیلبرگر[۶۶]،۲۰۰۴) به نقل از بار- ان(۲۰۰۶) اخیراًً در تلاشی برای کمک به طبقه بندی تعاریف متعدد و متنوع ‌در مورد هوش هیجانی، پیشنهاد داد که سه الگوی مفهومی عمده در حال حاضر در بارۀ هوش هیجانی وجود دارد.

الف- الگوی سالوی– مایر که این سازه را به عنوان توانایی ادراک، درک، مدیریت و استفاده از هیجانات برای تسهیل تفکر تعریف می‌کنند که با یک ابزار مبتنی بر توانایی اندازه گیری می شود (مایر و همکاران،۲۰۰۲؛ به نقل از بار-ان،۲۰۰۶).

ب) الگوی گلمن(۱۹۹۸)، که این سازه را به عنوان یک مجموعه وسیعی از شایستگی­ها[۶۷] و مهارت­ هایی در نظر می‌گیرد که، عملکرد افراد را سوق می‌دهد (به نقل از بار-ان، ۲۰۰۶).

پ) الگوی بار-ان(۱۹۹۷ب،۲۰۰۰) هوش هیجانی را مجموعه ای از شایستگی ها، مهارت ها و تسهیل کنندگانی[۶۸] توصیف می‌کند که رفتار هوشمند را تحت تأثیر قرار می‌دهند و با خود گزارشی[۶۹]، در یک رویکرد بالقوه­ی قابل گسترش چند وجهی، شامل مصاحبه و سنجش چند – درجه بندی کننده، اندازه گیری می‌شوند.

تاریخچۀ هوش هیجانی

ملاحظات فلسفی روابط بین تفکر و هیجان در فرهنگ غربی به بیش از ۲۰۰۰ سال پیش باز می‌گردد. امّا در اینجا به فعالیت های صورت گرفته در روان شناسی از ۱۹۹۰ ‌به این طرف پرداخته می شود.

دوره­ ۱۹۹۰ تا ۱۹۹۳ به طور کلی به عنوان نقطه­ عطف برای شروع مطالعه­ رسمی هوش هیجانی تلقی می شود. در سال ۱۹۹۰ مایر و سالووی مقدار زیادی از پژوهش های را در هم آمیختند و یک نظریه رسمی و شیوه­ اندازه گیری هماهنگ از هوش هیجانی تدوین کردند. برای این کار، شواهد حاصل از پژوهش ‌در مورد هوش و هیجانات و همین طور پژوهش در زیبایی شناسی، هوش مصنوعی، مغز و روان شناسی بالینی را بررسی کردند. آن ها اصطلاح «هوش هیجانی» را برای ظرفیت انسانی به کار بردند که باور داشتند، وجود دارد و در مطالعه ای گزارش کردند که در آن اندازه گیری این سازه با بهره گرفتن از اولین آزمونی که به روشنی طراحی شده بود، بررسی شد. مایر و سالوی در سال ۱۹۹۳ در مجله ی هوش، استدلال کردند که هوش هیجانی یک هوش اساسی نادیده گرفته شده است که می ­تواند نوید بخش یک تعریف جدی از هوش باشد که مطالعه ای جدی می طلبد. به همین دلیل، این دوره (۱۹۹۰ تا ۱۹۹۳) را نقطه­ عطف هوش هیجانی می دانند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...