در این الگو رفتار اجتنابی اگر سطح اضطراب را کاهش دهد تقویت می شود و چنانچه رفتار اجتنابی به طور مکرر و مؤثر موجب کاهش اضطراب گردد به عنوان یک رفتار یادگرفته شده پایدار می ماند ( گنجی ۱۳۷۶ ) .

ماور یک نظریه دو عاملی برای ایجاد و نگهداری هراس ارائه داد ، بر طبق این نظریه در آغاز ترسها از طریق شرطی سازی کلاسیک شکل می گیرند و به دنبال آن فرد می اموزد که با اجتناب و دوری کردن از ترس خود بکاهد ، مرحله دوم این فرایند شرطی شدن ابزاری نام دارد ، به دلیل اینکه اجتناب از عامل ترس موجب کاهش اضطراب می شود ، پاسخ اجتناب نگهداری شده و بلافاصله تقویت می شود (گنجی ۱۳۷۶ ) .

۲-۱۱-۴ نظریه های وجودی :

مفهوم مرکزی وجودی این است که شخص از پوچی عمیق در زندگی خود آماده می‌گردد که ممکن است حتی از پذیرش مرگ غیر قابل اجتناب خود نیز برای او دردناکتر باشد . اضطراب واکنش شخص ‌به این پوچی وسیع وجود معنا است (پورافکاری ۱۳۷۵ ) .

زاجر نیز اضطراب را نتیجه ادراک تهدید نسبت به خویش پنداری می‌داند که محصول ناهماهنگی بین تجربیات فعلی و قبلی شخص می‌باشد . ( آتش پور و شفتی ۱۳۷۷ )

۲-۱۱-۵ نظریه های شناختی :

در این نظریه عقیده بر این است که عامل به وجود آورنده اضطراب یا فشار روانی ، رویدادها ، مشکلات نیستند بلکه تفسیر فرد از رویدادها یا وقایع است که می‌تواند این مشکلات را به دنبال داشته باشد .

بک می‌گوید : اضطراب آسیب شناختی ناشی از برآورد اضافی و مکرر خطر در یک یا دو مورد از ابعاد زیر است :

۱ – براورد اضافی وقوع رویداد ترس آور

۲- براورد اضافی و خامت یا شدت رویداد ترس آور

۳ – دسته کم گرفتن توانایی‌های خود برای کنار آمدن با مشکل

۴ – ناچیز شمردن احتمال کمک از سوی شخصی دیگر .( گنجی ۱۳۷۶)

در الگوی بک اختلال‌های اضطرابی به عنوان اختلال هایی که در وهله نخست به تفکر مربوطمی شوند تعریف می‌گردند. ( توزنده جانی ۱۳۸۴ ) .

۲-۱۱-۶ نظریه یادگیری اجتماعی – شناختی ( gls )

این دیدگاه ریشه در رفتار گرایی دارد و به دنبال ‌ناخشنودی از عقاید خشک و ساده انگارانه رفتار گرایی ناب به وجود آمده است . بندورا ( ۱۹۶۹ ) پذیرفته بود که ترس و اضطراب آموختنی هستند اما برای این یادگیری ۴ مکانیزم پیشنهاد کرد نخست وی اظهار می‌دارد که ترسها احتمالا درست به همان ترتیبی که شرح آن گذشت از راه شرطی سازی کلاسیک آموخته می‌شوند ، دوم او می‌گوید تجربه جانشینی ( مشاهده افراد دیگری که به خاطر رفتارهایش دچار ناراحتی ، تنبیه و یا درد می‌شوند ) از اهمیت فراوانی برخوردار است ‌به این فرایند سرمشق گیری نیز می‌گویند ، سوم آموزش نمادین است که مراد از آن یادگیری از طریق تعلیم و تربیت ، خواندن یا شنیدن مطلوبی را ‌در مورد ترس ناک بودن ، دردناک بودن یا قدغن بودن برخی چیزهاست . چهارم بندورا می‌گوید منطق نمادین ، عمل بالقوه با اهمیتی در ایجاد اضطراب است ( پژمان ۱۳۷۸ ) .

الیس با طرح این موضوع که شماری باورهای غیر منطقی بنیادی عامل اولیه رنج و ناراحتی آدمی هستند ، به بست و گسترش نظریه شناختی پرداخت . الیس عقیده دارد افراد در صورتی که برای خود اهداف و مقاصدی در نظر گیرند فعالانه به دنبال آن ها بروند رضایت بیشتری از زندگی خود خواهند داشت . باورهای غیر منطقی به آن دسته از عقایدی گفته می شود که مانع رسیدن فرد ‌به این اهداف می‌شوند ( گنجی ۱۳۷۶ ) .

۲-۱۱-۷ نظریه های زیست شناختی :

نطریه پردازان در صدد مطالعه احتمال وجود یک حلقه ژنتیکی در تجربه اضطراب برآمده اند ، اسلیتر و شیلنر ( ۱۹۶۹ ) میزان همگامی اختلال‌های اضطرابی در دوقلوهای یک تخمکی را ۴۱ % و دوقلوهای غیر همسان را ۴ % نقل می‌کنند . اگر چه این نتایج ممکن است از فرضیه زیست – پزشکی حمایت کنند ، اما باید در نظر داشته باشیم که دوقلوهای همسان همان‌ طور که ژن‌های همانند به ارث می‌برند ، اغلب در محیط های همانندی نیز بزرگ می‌شوند .

ایزنگ ( ۱۹۶۷ ) می‌گوید تفاوت های فردی در تجربه اضطراب ممکن است ناشی از توارث ساختار ویژه ای باشد که فرد را مستعد ( نوسانات هیجانی ) پایین یا بالا می‌سازد آیزنک این فرایند را به صورت تمایل به نشان دادن واکنش‌های خفیف یا شدید در برابر محرک ویژه ای که می‌تواند موجب ناراحتی و پریشانی فرد شود تعریف می‌کنند ( پژمان ۱۳۷۸ ) .

در نظریه آمادگی سلیگمن ، عنوان می شود که آن دسته از محرکهایی که برای آن ها نوعی آمادگی زیستی در ما وجود دارد ، سریعتر از محرک هایی که برای آن ها آمادگی زیستی نداریم شرطی می‌شوند ( گنجی ۱۳۷۶ ) .

یک قطب تفکرات زیست شناختی این فرض را مسلم می شمارد که تغییرات زیست شناختی قابل سنجش در بیماران مبتلا به اختلالات اضطرابی حاصل تعارض های روان شناختی است

قطب دیگر چنین فرض می‌کند که رخدادهای زیست شناختی قبل از تعارض های روان شناختی پدید می‌آیند . هرموقعیت ممکن است در افراد خاص وجود داشته باشد و طیفی از حساسیت‌های زیست شناختی بین افرادی که علائم اختلالات اضطرابی دارند باشند .

۲-۱۲ پیشینه تحقیق

الف- داخلی

علی غلامی و همکاران (۱۳۹۳)پژوهشی با عنوان بررسی تاثیر آموزش هوش هیجانی بر سلامت عمومی زنان مطلقه انجام داده اندروش آنان از نوع مطالعات آزمایشی با گروه آزمایش و گواه بوده است. جامعه آماری کلیه زنان مطلقه شهرستان لامرد بودند که از آنان دعوت بعمل آمده بود تا برای شرکت در کلاس‌های آموزشی به هسته مشاوره و شبکه های بهداشت شهرستان مراجعه کنند. با بهره گرفتن از روش نمونه گیری تصادفی ساده از بین زنان مطلقه (پس از کسب موافقت از آن ها به منظور شرکت کردن درجلسات پژوهش)، سی نفر انتخاب شدند و به طور تصادفی به دو گروه آزمایش و کنترل تقسیم شدند. ابتدا برای هر دو گروه پرسشنامه سلامت عمومی گلدبرگ و هیلر تکمیل گردید. سپس برای گروه آزمایش هشت جلسه آموزش هوش هیجانی اجرا شد و در نهایت، پس آزمون نیز اجرا و نتایج با بهره گرفتن از آزمون های آماری با هم مقایسه شدند.نتایج : نتایج نشان داد آموزش هوش هیجانی بر سلامت عمومی زنان مطلقه تاثیر گذاشته و باعث کاهش علائم جسمانی، اضطراب و اختلال خواب آنان شده است. همچنین بر اختلال در کارکرد اجتماعی و افسردگی نیز تاثیر معناداری داشته است. بحث و نتیجه گیری: آموزش هوش هیجانی روش مناسبی جهت افزایش سلامت عمومی زنان مطلقه است. با علم به شیوع بالای طلاق و تبعات روانی- اجتماعی آن پیشنهاد می شود از این روش برای کاهش پیامدهای روحی روانی طلاق،افزایش سلامت عمومی و درمان دیگر مشکلات و مسائل آنان به کار گرفته شود.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...