فایل های دانشگاهی- ۲-۲-۲-۲- رویکرد مشتری مداری در سطح فردی – پایان نامه های کارشناسی ارشد |
بازارمداری
شکل ۲-۲- دیدگاه کولی و ژاورسکی در مورد بازارمداری (منبع: کولی و ژاورسکی، ۱۹۹۰)
مطالعه دوم در این زمینه توسط نارور و اسلاتر (۱۹۹۰) صورت گرفته است. نارور و اسلاتر بازارمداری را به عنوان سه مؤلفه رفتاری شامل مشتریمداری[۸۳]، رقیب مداری[۸۴] و هماهنگی میان وظیفه ای[۸۵] و همچنین دو معیار تصمیم شامل تمرکز بلندت مدت و سودآوری تعریف کردند. در این تحقیق با مدیران ۱۱۳ واحد تجاری استراتژیک یک شرکت مصاحبه شد. محققان بازارمداری را به عنوان یک فرهنگ سازمانی مرور کردند. نارور و اسلاتر استدلال آوردند که شرکتهای بازارمدار نه تنها روی مشتریان متمرکز میشوند بلکه به طور برابر روی رقبای خود نیز تمرکز دارند. علاوه براین، آن ها تأکید خود را روی هماهنگی میان وظیفه ای قرار دادند که واسطهای برای ایجاد اتحاد بین تمامی وظایف در سازمان است و بخشی از فرهنگ سازمانی به شمار میرود. شکل ۲-۳ تعامل بین سه مؤلفه رفتاری مشتری مداری، رقیب مداری و هماهنگی میان وظیفه ای را نشان میدهد.
مشتری مداری
هماهنگی
میان وظیفه ای
رقیب مداری
بازار هدف
شکل ۲-۳- دیدگاه نارور و اسلاتر در مورد بازارمداری (منبع: نارور و اسلاتر، ۱۹۹۰)
مطابق نظر نارور و اسلاتر (۱۹۹۰) نوآوری مستمر در هر یک از این مؤلفه های ضروری است. چنانچه هیچ نوآوری و استمراری در ایجاد اطلاعات وجود نداشته باشد، کارکنان پیشنیاز درستی برای ارائه خدمات اضافهتر برای مشتریان نخواهند داشت. دو معیار تصمیم گیری که در شکل ۲-۵ مشاهده می شود تمرکز بلند مدت و سودآوری هستند. از طریق ایجاد مستمر ارزش بالاتر برای مشتری است که یک تجارت می تواند عملکرد سودآور بلند مدت برای خود ایجاد نماید. بر اساس این چارچوب مفهومی، ابزاری با نام [۸۶]MAKTOR برای اندازه گیری بازارمداری توسط نارور و اسلاتر (۱۹۹۰) ساخته شد که به طور وسیعی در ادبیات مدیریت و بازاریابی مورد استفاده قرار گرفته است. اوزکوویسکی و فارل[۸۷] (۱۹۹۸) پیشنهاد کردند که MAKTOR به طور کلی نسبت به MARKOR در تبیین واریانس عملکرد تجاری برتری دارد.
دو دیدگاه مطرح شده توسط کولی و ژاورسکی (۱۹۹۰) و نارور و اسلاتر (۱۹۹۰) کاملاً مشابه و مکمل هم هستند و برای هر نوع مطالعه روی بازارمداری مفید میباشند. هر دو مطالعه مفهوم بازارمداری را به عنوان سازهای که منجر به مزیت رقابتی بیشتر می شود مرورکرده و اتفاق نظر دارند که هوش تجاری درباره مشتری و رقبا پیشنیاز کلیدی برای ایجاد بازارمداری است. هر دو مطالعه نتیجه گیری میکنند که همه مدیران و کارکنان نیاز است تا در ایجاد و حفظ بازار مشارکت داشته باشند و بازار مداری سازهای با سه مؤلفه مهم است. با این حال، دو دیدگاه تفاوتهای مهمی نیز دارند. کولی و ژاورسکی (۱۹۹۰) تأکید بیشتری روی مشتریان دارند در حالی که نارور و اسلاتر (۱۹۹۰) روی نقش انسانی متمرکز شده و بازارمداری را به عنوان یک فرهنگ تشریج می کند که با ایجاد جوی اختصاصی به رفتارهای مشتری/ رقیب مدار مسلم در سراسر سازمان منجر شده و باعث بهبود عملکرد می شود. تا دهه قبل، محققان با به کارگیری جداگانه از دو دیدگاه، مطالعات ناقصی را روی بازار مداری انجام داده اند. با ورود به هزاره جدید، دیدگاه جدید مطرح شد که دو دیدگاه مفهومی منحصر به فرد نبوده بلکه مکمل یکدیگر هستند. شواهد نشان میدهد که هر دو دیدگاه مفهومی بازار و فرهنگ، به طور برابر ارکان مهمی در ایجاد بازار مداری هستند (هارلی و هالت[۸۸]، ۱۹۹۸). کرور، مولا و سنچز[۸۹] (۲۰۰۲) به این نظر موافقت کرده و بیان کردند که هر دو دیدگاه متقابلاً منحصر به فرد نبوده و در واقع ابعاد مختلف یک مفهوم ثابت را نشان می دهند. تلفیق دو چارچوب کولی و ژاورسکی (۱۹۹۰) و نارور و اسلاتر (۱۹۹۰) مدل دو بعدی بازارمداری را ایجاد می کند که در شکل ۲-۴ آمده است. همان طور که در دایره بیرونی مدل مشاهده می شود، مشتری مداری، رقیب مداری و بازاریابی یکپارچه بایست در تمامی عملیاتهای سازمان به وجود آید. سازمانها برای توانمند ساختن مدیریت و کارکنان به وسیله هوش تجاری، باید سیستمهایی برای ایجاد هوش تجاری و همچنین انتشار و توزیع آن داشته باشند که در دایره داخلی مشاهده می شود. به وضوح، مدیریت و کارکنان به محض دریافت اطلاعات (هوش تجاری) باید عمل کنند. وظیفه مدیریت عالی مستقر کردن فرهنگ بازارمدار به وسیله اتخاذ استراتژی و اجرای آن در تمامی سطوح سازمان است. بنابرین، مدل یکپارچه شده تعریفی را ارائه می کند که در آن بازارمداری اجرای مفهوم بازاریابی برپایه برخی از اشکال فرهنگ سازمانی است (اسکالک[۹۰]، ۲۰۰۸).
بازارمداری
مشتری مداری
رقیب مداری
بازاریابی یکپارچه
شکل ۲-۴- مدل دو بعدی بازارمداری (منبع: اسکالک[۹۱]، ۲۰۰۸)
رویکرد مشتری مداری در سطح سازمانی در مطالعات دیگر نیز به چشم میخورد. مطالعه لافرتی و هانت[۹۲] (۲۰۰۱) با خلاصه سازی نتایج تحقیقات انجام شده، رویه های مشتری مداری در سطح سازمانی را به طور واضح نشان دادند. این رویه ها مفاهیمی مانند تصمیم گیری (شاپیرو، ۱۹۸۸)، هوش فروش (کولی و ژاورسکی[۹۳]، ۱۹۹۰)، دیدگاه فرهنگ رفتاری (نارور و اسلاتر، ۱۹۹۰)، دیدگاه راهبردی (روکرت[۹۴]، ۱۹۹۲؛ وبستر، ۱۹۹۲) و دیدگاه مشتری (دشپاند و همکاران، ۱۹۹۳) را در بر میگیرد.
مفهوم بازار مداری ارتباط مثبت و بالایی با بُعد انطباق پذیری فرهنگ سازمانی دارد (شکل ۲-۵). از رو در برخی مطالعات برای اندازه گیری بازارمداری از بُعد انطباق پذیری فرهنگ سازمانی استفاده می شود. این بُعد شامل مؤلفه های یادگیری سازمانی، تمرکز روی مشتری و ایجاد تغییر میباشد. با چنین رویکردی، اسکالک (۲۰۰۸) با بهره گرفتن از اندازه گیری فرهنگ سازمانی و پرسشنامه MARKOR، نیمرخ بازارمداری در بانکهای ایسلند را مورد پیمایش قرار داد. نمونه های این تحقیق مدیران و پرسنل عملیاتی (خط جلو) تمام ۳۲ مؤسسه مالی ایسلند بود. در مجموع ۲۴۹ نفر پرسشنامه تکمیل و مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج این تحقیق نشان داد که بانکهای مورد مطالعه در ایجاد تغییر و تمرکز روی مشتری ضعف بالایی دارند که نشان دهنده پایین بودن سطح رفتارهای بازارمدارانه است.
توسعه قابلیتها
تیم گرایی
توانمندسازی
ایجاد تغییر
تمرکز روی مشتری
یادگیری سازمانی
جهتگیری
راهبردی
اهداف
بصیرت
هماهنگی و یکپارچگی
سازش و توافق
ارزشهای
اصلی
انطباق پذیری
بازارمداری
شکل ۲-۵- ارتباط مثبت بُعد انطباق پذیری فرهنگ سازمانی با مفهوم بازارمداری
۲-۲-۲-۲- رویکرد مشتری مداری در سطح فردی
فرم در حال بارگذاری ...
[دوشنبه 1401-09-28] [ 09:56:00 ب.ظ ]
|