در ادبیات حسابداری علامت‌های متعددی مورد مطالعه قرار گرفته و پیشنهاد شده است یکی از این علامت‌ها، افشای مستقیم است. هیوز[۲۷] طی تحقیق در سال ۱۹۸۶ ‌به این موضوع پرداخت که چگونه چنین افشایی می‌تواند علامت قابل قبول و معتبری باشد. در مدل او، مدیر می‌خواهد با افشای مستقیم، انتظارات خود از ارزش شرکت را در ابتدای دوره مالی نشان دهد. این در حالیست که سرمایه‌گذاران جریان‌های نقدی شرکت را در انتهای دوره مالی مشاهده و سپس احتمال جریان نقدی محقق‌شده از افشای مدیران، را ارزیابی می‌نمایند. برای مثال، مدیری ارزش شرکت را زیاد نشان دهد، ولی جریان نقدی آن بسیار پایین باشد، سرمایه‌گذار احتمال نادرست بودن افشا را بالا ارزیابی کرده و جریمه‌هایی را برای این کار در نظر می‌گیرد، درک این موضوع باعث می‌شود که مدیران برای ارائه گزارشات واقعی، تهیج شوند، طوری که در حالت متعادل، سرمایه‌گذاران می‌توانند به طرز صحیحی انتظارات مدیر از ارزش شرکت ارزیابی و استنباط نمایند.[۲۸]

تحقیق هیوز نشان می‌دهد که چگونه افشای مستقیم پدیده گزینش نادرست را کاهش می‌دهد و برای مسئله خطر اخلاقی کاربردی ندارد (انتظار مدیر از ارزش شرکت مستقل از تلاش اوست) نتیجه مطالعه وی بیانگر این موضوع است که شرکت‌ها با کیفیت متنوع، می‌تواند خودشان را از یکدیگر متمایز نشان دهند بدین ترتیب که ارزش بازار اوراق بهادار شاید به درستی ارزش شرکت را منعکس نماید[۲۹]. طیف وسیعی از علامت‌های غیرمستقیم برای درک موارد افشا در آینده؛ مورد مطالعه قرار گرفته‌اند. به عنوان مثال، نتایج تحقیق لی‌لاند و پاپل (۱۹۷۷) نشان می‌دهد، برای شرکت‌های در حال تبدیل به سهامی عام که دارای مدیران متبحر هستند، درصد سود (زیان) انباشته، می‌تواند یک علامت باشد، زیرا عقلایی نیست که مدیران ضعیف نسبت بالایی از سود را نگه دارند. همچنین هیئت حسابرسی[۳۰] نیز می‌تواند علامتی برای ارزش اوراق بهادار منتشر شده باشد، زیرا احتمال دارد یک مدیر خردگرا، هنگامی که عملکرد شرکت ضعیف است، حسابرسی با کیفیت بالا (با هزینه بالا) انتخاب کند، تیمتن و ترومن (۱۹۸۶) و داتار، فلتهام و هیوز (۱۹۹۱) مدل‌های علامت‌دهی از طریق کیفیت حسابرسی را توسعه دادند. [۳۱]

ساختار سرمایه شرکت نیز ویژگی‌های علامت‌دهی را دارد، برای مثال شواهدی وجود دارد که ارزش بازار سهام هنگام انتشار سهام جدید افت می‌کند، یکی از علت‌ها ممکن است، کاهش منافع سهام‌داران قبلی باشد، علت دیگر نگرانی بازار از این موضوع است که سهام جدید ممکن است توسط شرکت‌هایی با کیفیت پایین منتشر شود، شرکت‌ها با کیفیت بالا، احتمالاً از طریق انتشار اوراق قرضه یا از طریق منابع داخلی، تأمین مالی می‌نمایند.

زیرا شرکت‌های باکیفیت؛ احتمال ورشکستگی تجاری‌شان را پایین ارزیابی می‌کنند (یعنی، احتمال این که اعتباردهندگان کوتاه‌مدت؛ کنترل شرکت را در دست بگیرند، کم است). یا بدین سبب که این کار باعث افزایش ارزش سهام موجود و منافع سهام‌داران می‌گردد.

سیاست‌های تقسیم سود نیز می‌تواند یک علامت باشد، نسبت بالای سود تقسیمی، ممکن است علامتی برای آینده مطمئن شرکت باشد، اما از طرف دیگر، این نسبت بالا ممکن است ‌به این معنی باشد که شرکت انتظار سودآوری اندکی، برای تأمین مالی داخلی از طریق سود و زیان انباشته و مقصود می‌گردد. ‌بنابرین‏ سیاست‌های تقسیم سود، ممکن است علامت مؤثری مثل سایر علامت‌ها نگردد[۳۲].

علامت‌دهی از طریق دستکاری در سود:

انتخاب خط‌مشی حسابداری نیز دارای ویژگی‌های علامت‌دهی است. شرکت‌ها ممکن است خط‌مشی‌های محافظه‌کارانه متنوعی را پذیرفته و به کار گیرند. در این صورت شرکت‌های با کیفیت، ممکن است با انتخاب خط‌مشی حسابداری مناسب، سودآوری خود را حفظ نمایند، در حالی که شرکت با کیفیت پایین، زیان گزارش کنند. ‌بنابرین‏ مدیر، با دستکاری در سود از طریق انتخاب خط‌مشی‌های محافظه‌کارانه و متنوع حسابداری، می‌تواند دیدگاه مطمئن خود راجع‌به آینده شرکت را علامت دهد. یعنی ویژگی علامت‌دهی انتخاب‌های حسابداری، ارتباط تنگاتنگی با افشای اطلاعات محرمانه، مدیریت سود و مطلوب یا نامطلوب بودن آن دارد.

شاید بیشتر افراد احساس کنند، مدیریت سود نامطلوب است، چون باعث کاهش قابلیت اتکای اطلاعات صورت‌های مالی می‌گردد، اما از طرف دیگر این سؤال به وجود می‌آید که «چرا به نظر می‌رسد، مدیریت سود همواره وجود دارد و هیئت مدیره، اعتباردهندگان، مؤسسات دولتی و سرمایه‌گذاران نمی‌توانند مسئله مدیریت سود را حل نمایند؟» تحقیقات نشان داده، که نقطه مشترکی در پاسخ به سؤال فوق وجود ندارد. یک دلیل از دیدگاه اسکیپر (۱۹۸۹) این است که مدیران از اطلاعات محرمانه‌ای آگاهی دارند که دسترسی دیگران به چنین اطلاعاتی، محدود و بسیار پرهزینه خواهد بود. برای مثال، دانستن میزان اقلام

تعهدی اختیاری شرکت حتی برای هیئت مدیره نیز خیلی مشکل است. همچنین تفسیر سایر تکنیک‌های احتمالی مدیریت سود از قبیل تغییر سیاست‌های حسابداری، زمان‌بندی سود و زیان سرمایه‌ای و شرایط تجدید سازمان، برای افراد برون‌سازمانی بسیار پرهزینه و سخت خواهد بود. ‌بنابرین‏ یا باید مسئله مدیریت سود حل شود یا این که برخی محدودیت‌ها در روابط مدیر هیئت‌مدیره و یا سرمایه‌گذار مدیر وجود داشته باشد. البته بایستی ‌به این نکته تأیید کرد که عبارت «محدود و بسیار پرهزینه» در عبارت فوق ‌به این معنی نیست که مسئله مدیریت سود لاینحل می‌باشد، بلکه بر این امر دلالت دارد که از لحاظ هزینه اثربخش نیست. برای مثال هیئت‌مدیره ممکن است از طریق استخدام یک حسابرس که گزارش کاملی ارائه می‌دهد قادر به تعیین میزان دستکاری اقلام تعهدی باشد، اما ممکن است احساس کند این کار فاقد ارزش است، مخصوصاً اگر هیئت‌مدیره هنگام انعقاد قرارداد پاداش مدیران در گام اول، انتظار برخی رفتارهای مدیریت سود کارآمد را داشته باشد. همچنین ارزیابی موجه بودن سود و زیان ناشی از دارایی‌های سرمایه‌ای یا کفایت شرایط تجدید ساختار، می‌تواند حتی برای تحلیل‌گران بزرگ و سایر سرمایه‌گذاران خبره هم بسیار پرهزینه باشد.

چه برسد به شرکت‌های سهامی بسیار بزرگ که به شدت پیچیده هستند و اغلب در بین چند صنعت گسترده‌اند و عملیات در سطح بین الملل اجرا می‌کنند.

دلیل دیگر برای پایداری (تداوم) مدیریت سود، ناشی از بعد مثبت و مطلوب آن است، در حقیقت طرفداران و منتقدان سود را می‌توان هم از دیدگاه قراردادی و هم از دیدگاه گزارشگری مالی مورد ارزیابی قرار داد. از دیدگاه قراردادی، این پرسش که آیا مدیریت سود مطلوب است یا خیر؟ مرتبط با قرارداد کارآ در مقابل شکل فرصت‌طلبانه تئوری اثباتی حسابداری است. طبق نگرش قرارداد کارآ، دادن برخی قابلیت‌ها به مدیران به نحوی که علی‌رغم قراردادهای ناقص و خشک، توانایی مدیریت سود را به آن‌ ها بدهد، نامطلوب است ما باید مراقب باشیم، شواهدی از مدیریت سود که با انگیزه پاداش، قراردادهای بدهی و دلایل سیاسی صورت می‌گیرد را لزوماًً به عنوان مدیریت سود نامطلوب تفسیر نکنیم، چنین تفسیری زمانی معتبر است که مدیران در ارتباط با قراردادهای موجود، خارج از چارچوب و یا فرصت‌طلبانه رفتار کنند. ‌بنابرین‏ باید انتظار داشته باشیم برخی رفتارهای مدیریت سود به دلایل نگرش قرارداد کارآ تداوم داشته باشد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...