این افراد پذیرفته‌اند که طرحواره آن‌ ها درست است. آن ها، به گونه‌ای مستقیم ناراحتی هیجانی ناشی از طرحواره را احساس می‌کند، ولی با این حال به گونه‌ای رفتار می‌کنند که طرحواره آن تأیید شود. این افراد بدون آنکه درک درستی از کاری که انجام می‌دهند، داشته باشند، الگوهای نشأت گرفته از طرحواره را تکرار می‌کنند. ‌به این ترتیب، آن‌ ها در بزرگ‌سالی نیز تجربه‌‌های دوران کودکی را که موجب شکل‌گیری می‌کنند که نقشی شبیه والدین‌شان در زمان کودکی با او داشته باشند؛ تا ‌به این ترتیب طرحواره‌های شکل گرفته در زمان کودکی تداوم یابد.

۲-۱۷-پاسخ‌های مقابله‌ای

پاسخ‌های مقابله‌ای، رفتارهای خاصی هستند که از طریق آن‌ ها راهبردهای مقابله‌ای انتخابی بیمار آشکار می‌شود. در واقع این پاسخ‌ها شامل کلیه پاسخ‌های فرد ‌در مقابل‌ تهدید طرحواره در مجموعه رفتاری است، یعنی همه روش‌های ویژه و اختصاصی‌ای را که فرد به منظور جبران افراطی، اجتناب یا تسلیم در مقابل طرحواره انتخاب ‌کرده‌است. زمانی که فرد، از راه خوگیری با پاسخ‌های مقابله‌ای خاصی سازگار شد، این پاسخ‌ها به راهبردهای مقابله‌ای وی افزوده می‌شوند. ‌بنابرین‏، یک راهبرد مقابله‌ای، چونان یک خصلت[۱۳۵] عمل می‌کند، در حالی که یک پاسخ‌ مقابله‌ای، یک حالت[۱۳۶] است. راهبرد مقابله‌ای مجموعه‌ای از پاسخ‌های مقابله‌ای است که یک فرد به طور خصلتی به منظور اجتناب، تسلیم یا جبران افراطی استفاده می‌کند. یک پاسخ‌ مقابله‌ای، رفتار خاصی است که فرد در لحظه مشخصی از زمان از خود بروز می‌دهد. باید توجه داشت که غالب بیماران ترکیبی از پاسخ‌ها و راهبردهای مقابله‌ای را استفاده می‌کنند؛ یعنی گاه اجتناب، گاه تسلیم و برخی اوقات نیز جبران افراطی را به کار می‌گیرند. در مجموع، هر بیماری دارای چهارچوب خاص خود است که شامل چندین طرحواره و پاسخ‌های مقابله‌ای است. به عبارت دیگر، هر بیماری سطوح مختلفی از ویژگی‌های خصلتی را دارد و فقط در یک طبقه واحد از محور دوی تشخیصی (اختلال‌های شخصیتی) قرار نمی‌گیرند.

۲-۱۸- سبک‌های طرحواره[۱۳۷]

سبک طرحواره شامل شبکه‌ای یک پارچه و در هم آمیخته از مؤلفه‌های شناختی، هیجانی، انگیزشی و رفتاری است. شاید به همین دلیل است که این مفهوم را دشوارترین مفهوم در طرحواره درمانی باید در نظر گرفت. یک سبک می‌تواند شامل تعداد زیادی از طرحواره‌های شناختی باشد. این سبک‌ها و کسب هدف‌های معین جهت‌دهی و سازمان‌بندی شده‌اند. فرد را در واکنش‌های روان‌شناختی شدید به حرکت درمی‌آورند، مانند طرحواره‌ها، سبک‌ها به طور بنیادین خودآیند هستند و هنگامی که فعال می‌شوند، به کنش می‌انجامند. در افرادی که دچار آسیب‌پذیری شناختی هستند و در طول زندگی در معرض استرسورهای برانگیزاننده فرار می‌گیرند، ممکن است مشکل‌های مرتبط با آن سبک مقابله‌ای در آن‌ ها پدید آید.

مبتنی بر رویکرد بک[۱۳۸]، سبک‌ها شامل طرحواره‌های شامل خاطره‌ها، راهبردهای حل مسئله، تصویرهای ذهنی و زبان هستند. سبک‌ها، راهبردهای برنامه‌ریزی شده‌ای هستند که استفاده از سطوح اساسی مهارت‌های حیاتی را فعال می‌سازند. فعال شدن یک سبک مشخص، از بافت ژنتیک و باورهای فرهنگی- اجتماعی فرد ریشه می‌گیرد.

بک معتقد بود هنگامی که یک طرحواره برانگیخته شد، سبک مرتبط با آن طرحواره لزوماًً فعال نمی‌شود. در چنین مواردی، اگر چه مؤلفه شناختی طرحواره فعال می‌شود، ولی ما نمی‌توانیم هیچ گونه مؤلفه مرتبط هیجانی، انگیزشی یا رفتاری را مشاهده کنیم.

همان گونه که ذکر شد، طرحواره‌ها نسبت به تغییر بسیار مقاوم هستند. طرحواره‌ها به گونه‌ای عمیق با باورهای فرد دربر خود و دنیای پیرامونش در هم آمیخته و فرد آن‌ ها را در اوایل دوران کودکی فرا گرفته است. ‌بیماران، در مقابل رها کردن طرحواره بسیار مقاوم هستند، چرا که طرحواره‌ها با احساس هوست آن ها گره خورده است. ترمیم طرحواره نیازمند انگیزه و تمایل برای روبه‌رو شدن و مبارزه با طرحواره است. همچنین برای تغییر طرحواره‌ها به حفظ قانون‌مندی و تمرین مستمر نیاز داریم. بیمار باید به طور منظم، طرحواره‌های خود را مشاهده و هر روز برای تغییر و ترمیم آن ها تمرین کند.

طرحواره‌ها هرگز همگی در یک زمان ترمیم نمی‌شوند. باید توجه داشت که طرحواره‌ها در صورت ترمیم، به میزان کمتری فعال می‌شوند و هیجان‌های مرتبط با آن ها کمتر رخ می‌دهند و در صورت بروز، سریع‌تر از گذشته فروکش می‌کنند. همچنین، بیمار به طرحواره‌‌های خود به سبک سالم‌تری پاسخ می‌دهد، ارتباطات بین فردی مناسبی برقرار می‌کند، و به خودش به گونه مثبت‌تری نگاه می‌کند.

طرحواره درمانی میان طرحواره و راهبردهایی که فرد به منظور سازگاری با طرحواره به کار می‌گیرد، تمایز قایل می‌شود. در این مدل درمانی، طرحواره شامل خاطره‌ها، هیجان‌ها و حس‌های بدنی و شناختارها است ولی پاسخ‌های رفتاری فرد نیست. رفتار، قسمتی از طرحواره نیست، بلکه قسمتی از پاسخ‌های مقابله‌ای است. هر چند بخش عمده‌ای از پاسخ‌های‌ مقابله‌ای، رفتاری هستند، اما بیمار با بهره گرفتن از راهبردهای شناختی و هیجانی نیز با طرحواره‌ها مقابله می‌کند. هیچ کدام از راهبردهای شناختی، هیجانی و رفتاری قسمتی از طرحواره نیستند[۱۳۹].

سه راهبرد مقابله‌ای طرحواره عبارتند از:

    1. جبران افراطی طرحواره[۱۴۰] جنگ کردن[۱۴۱]

    1. اجتناب از طرحواره[۱۴۲] فرار کردن[۱۴۳]

  1. تسیلم طرحواره شدن[۱۴۴] وا دادن[۱۴۵]

۲-۱۹- جبران افراطی طرحواره

زمانی که بیماران راهبرد مقابله‌ای جبران افراطی را به کار می‌برند. از طریق فکر، احساس، رفتار و روابط بین فردی به روشی با طرحواره مبارزه می‌کنند که انگار طرحواره متضادی دارند. این افراد سعی می‌کنند تا حد امکان با دوران کودکی خود یعنی زمان شکل‌گیری طرحواره‌ها، متفاوت باشند. تا حد امکان با دوران کودکی خود یعنی زمان شکل‌گیری طرحواره‌ها، متفاوت باشند.

اگر در دوران کودکی، احساس بی‌ارزشی می‌کردند، در دوران بزرگسالی سعی می‌کنند تا به صورت افرادی کامل و بدون نقص ظاهر شوند. اگر در دوران کودکی تحت کنترل دیگران بوده‌اند، در بزرگسالی، دیگران را کنترل می‌کنند یا تحت هیچ شرایطی حاضر به پذیرفتن نفوذ و تأثیر دیگران بر خود نیستند. در ظاهر، اعتماد به نفس بالایی دارند، در حالی که در باطن، هر لحظه نسبت به فعال شدن طرحواره، احساس تهدید می‌کنند.

به عبارت دیگر، جبران افراطی طرحواره به رفتارها یا شناختارهایی اشاره دارد که نوعی جبران کردن یک طرحواره، است. ‌به این معنا که فرد فکر یا متضاد با طرحواره‌های خود دارد. جبران افراطی طرحواره، تلاش‌های اولیه فرد به منظور سازگاری با درد تجربه شده ناشی از بدرفتاری‌های پدر یا مادر، خواهران و برداران، و هم‌سالان است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...