ارتباط هم جوشی فکر- عمل، احساس مسئولیت افراطی و احساس گناه در وسواس

نظریات شناختی- رفتاری، افکار، تصاویر ذهنی و تکانه های ناخواسته مزاحم را نقطه شروع اولیه در پدیدایی افکار وسواسی می دانند (راچمن و سیلوا، ۱۹۷۸). در حالی که چنین افکاری به راحتی توسط اکثر افراد کنار گذاشته می شود اما، افراد زمانی برای شکل گیری وسواس های فکری به شکل بالینی آسیب پذیر تر هستند که به خاطر سوء تعبیر هایشان این افکار را بیش از حد مهم پنداشته و یا احساس مسئولیت افراطی ‌در مورد افکار خود داشته باشند(سالکوسکیس و همکاران، ۱۹۹۹؛ راچمن، ۱۹۹۷).

معمولا احساس گناه و احساس مسئولیت با هم تجربه می‌شوند و فردی که برای داشتن افکار منفی خاص یا جلوگیری نکردن از آسیب مرتبط با این افکار احساس مسئولیت می‌کند، احتمالا به خاطر داشتن چنین افکاری احساس گناه را نیز تجربه می‌کند.(راچمن، ۱۹۹۷). همان طور که اشاره شد نظریه پردازان شناختی بیشتر بر این باورند که احساس مسئولیت افراطی بیمار (سالکووسکیس، ۱۹۸۵) یا احساس گناه او (راچمن، ۱۹۹۳؛ ۱۹۹۷) به عنوان یک عامل تداوم بخش حلقه معیوب اختلال عمل می‌کند. در این الگو احساس گناه در کنار اضطراب و خلق افسرده از پیامد های ارزیابی منفی است که بیمار از افکار، تصورات و تکانه های ناخواسته خود دارد. راچمن (۱۹۹۳، ۱۹۹۷) ریشه این احساس گناه را در کشمکش و تضادی می بیند که میان نظام ارزشی و اخلاقی فرد و محتوای غیر اخلاقی یا پرخاشگرانه تکانه ها ویا افکار او وجود دارد. این امر باعث می شود که چنین فردی خود را شرور یا خطر ناک بپندارد. حتی با وجود اطلاع ازاینکه این افکار زاییده ذهنیت خود آن ها‌ است باز سرزنش خود در افراد وسواسی اجتناب ناپذیر است. این افراد نمی توانند سرزنش را به عوامل بیرونی معطوف کنند (فرایندی که منجر به خشم می شود تا احساس گناه) این نکته در بیماران وسواسی قابل توجه است که آن ها، خشم خودرا به سختی ابراز می‌کنند. علت این مشکل می‌تواند همین احساس مسئولیت افراطی و تمایل به سرزنش خود باشد (راچمن، ۱۹۹۷). سالکو وسکیس (۱۹۸۹) زمینه احساس گناه را که بیشتر مایل است از آن به عنوان احساس مسئولیت یاد کند تا احساس گناه، در طرح واره ها یا باور های ناکارآمد بیمار می بیند. باور هایی مانند اینکه ” من مسبب وارد شدن صدمه هایی هستم که به دیگران وارد می شود”. یا ” فکر کردن به یک موضوع با عمل کردن به آن برابر است”. چنین نظریاتی زمینه را فراهم می‌کند تا مفهوم “هم جوشی فکر- عمل” از قبل نظریات راچمن (۱۹۹۳) و سالکووسکیس (۱۹۸۵) شکل گرفته و به مرور مورد علاقه پژوهشگران حوزه اختلالات اضطرابی، خصوصاً اختلال وسواس قرار گیرد. تحقیقات اولیه نشان داده‌اند که سازه هم جوشی فکر- عمل دارای دوبعد اصلی است؛ هم جوشی فکر- عمل احتمال و هم جوشی فکر- عمل اخلاقی (راچمن، ۱۹۹۷). افرادی که حس مسئولیت افراطی دارند،گرایش بیشتری به درگیرشدن در همجوشی فکر- عمل نیز دارند( امیر و همکاران، ۲۰۰۱). در مقایسه با هم جوشی فکر- عمل اخلاقی، به نظر می‌رسد هم جوشی فکر – عمل احتمال، ارتباط ‌‌نزدیک‌تری با احساس مسئولیت در قبال جلو گیری از آسیب دارد. رفتار های اجباری به منظور جلو گیری از آسیب ممکن است بو سیله هم جوسی فکر – عمل احتمال بر انگیخته شوند (اکنون که من چنین فکری دارم، بایستی کاری برای جلو گیری آن انجام دهم. درغیر این صورت باید پاسخگو باشم). هم جوشی فکر- عمل اخلاقی به نظر می‌رسد به طور مستقیم با عقاید مسئولانه در رابطه با جلو گیری از آسیب رابطه نداشته باشد، زیرا در جلو گیری از آسیب وارد شدن به دیگران، هیچ گونه لطمه ای به خود پنداره شخصی وارد نمی شود ( پورفرج عمران، ۱۳۸۸). غیر از احساس مسئولیت در قبال جلو گیری از وقایع آسیب زا، نوع دومی از احساس مسئولیت در قبال داشتن افکار نافذ و مزاحم است. وقتی شخص اهمیت زیادی به افکار نافذ (به خصوص افکار نافذی که ماهیت پرخاشگرانه یا جنسی دارند) می‌دهد، این اهمیت دادن معمولا با این احساس که شخص به خاطر داشتن این افکار از لحاظ اخلاقی مسئول است ارتباط می‌یابد. در اینجا هم جوشی فکر- عمل اخلاقی بیش از هم جوشی فکر – عمل احتمال با این نوع احساس مسئولیت رابطه دارد (ریوم[۱۵۰] و همکاران، ۱۹۹۵). هر دونوع احساس مسئولیت ممکن است با هر دو نوع هم جوشی فکر و عمل در موقیتی با هم تداخل داشته باشند. مثلاً فردی که معتقد است، داشتن افکار نافذ پرخاشگرانه یا جنسی که در قبال آن ها احساس مسئولیت می‌کند، بیانگر این مطلب هستند که او شخصی غیر اخلاقی است (هم جوشی فکر- عمل اخلاقی) درپی آن ممکن است ‌به این باور برسد که به سبب غیر اخلاقی بودنش به احتمال بیشتری کارهای بد را انجام خواهد داد (هم جوشی فکر- عمل احتمال) و او مسئول جلو گیری از آن ها‌ است (برل و استارسویچ، ۲۰۰۵). به نظر می‌رسد احساس گناه نیز هنگامی که سوگیری های هم جوشی فکر- عمل برانگیخته می‌شوند، افزایش می‌یابد(راچمن و همکاران، ۱۹۹۶). احساس گناه می‌تواند یکی از عواملی باشد که افراد را به سمت فعالیت های خنثی سازی بعد از افکار هم جوشی فکر- عمل، سوق می‌دهد (زو کر و همکاران، ۲۰۰۲). پژوهش های متعددی چه خارج از کشور و چه در داخل کشور، در خصوص ‌ارتباط احساس مسئولیت افراطی با احساس گناه و هم جوشی فکر- عمل و نیز ارتباط این متغیر ها یا نشانه شناسی اختلال وسواس فکری عملی، انجام شده و به نتایج تبیین کننده ی مهمی دست یافته اند(به عنوان مثال: ویلسون و چمبلس، ۱۹۹۹؛ بوچارد و همکاران، ۱۹۹۹؛ نیلر و بک، ۱۹۸۹؛ راچمن و همکاران، ۱۹۹۵؛ یورولماز، ییلماز و جنسوز، ۲۰۰۴؛ پور فرج عمران، ۱۳۸۸؛ بخشی پور و همکاران، ۱۳۹۰؛ امینی، دولتشاهی و پورشهباز، ۱۳۹۰ و…). که در قسمت ادبیات تحقیق به تفکیک بدان اشاره خواهد شد. اگرچه توجه به متغیر های متفاوت و متعدد در تبیین یک اختلال به پیچیدگی شناخت آن اختلال منجر می شود، اما نگاه عمیق به تمامی زوایای یک مسئله یکی از ویزگی های مهم هر فعالیت علمی است. از این رو در ادامه به تفاوت های نشانه شناسی اختلال وسواس فکری عملی و الگوی متفاوت شیوع آن ها درفرهنگ های مختلف اشاره می‌کنیم.

مسائل فرهنگی و شیوع علایم وسواسی در فرهنگ های مختلف

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...