شکل ۱ مدل اجرای و نقشه ی ذهنی پژوهش

بخش اول؛ نوجوانی و ویژگی‌های این دوره

نوجوانی دوره ای­ است همراه با بروز تغییرات زیستی، بدنی و اجتماعی که از اوایل دهه دوم زندگی انسان آغاز می‌شود، مدتی طول می‌کشد و با انتظارات، رفتارها، و نگرش‌های خاصی از سوی اعضای خانواده همراه است (گانر و کولینز[۲۲]، ۲۰۱۳). بسیاری از کارشناسان از جمله جونز، فرهند و بیچ[۲۳] (۲۰۰۰) معتقد­اند نوجوانی دوره‌ای از زندگیست که والدین در تعامل با فرزندان دچار مشکل بوده و آن را دشوار ارزیابی ‌می‌کنند.

به اعتقاد کولمن[۲۴] (۱۹۸۵) هر یک از مشکلات نوجوانان طی یک سن تقویمی خاص به نقطه اوج تنش خود می‌رسد که با توجه به تفاوت‌های جنسیتی تغییرپذیر است. هر زمان که سن اوج تنش برای چند مسئله یا مشکل هم‌زمان شوند سازگاری نوجوان دچار مشکل می‌شود. در چنین وضعیتی است که مشکلات رفتاری برای آنان بیشتر نمایان می‌شود. در همین راستا اریکسون[۲۵] دوره‌ نوجوانی را دوره‌ هویت یابی در مقابل بی هویتی می‌داند، و با توجه به اینکه هویت­یابی وحدتی است که بین سه سیستم زیستی، اجتماعی، و روانی به وجود می‌آید در صورتی که چنین وحدتی حاصل نشود نوجوانان دچار آشفتگی در روابط و رفتار می‌گردند (انیسی، سلیمی، میرزمانی، رئیسی و نیکنام، ۱۳۸۶).

اگر از دید مینوچین[۲۶] (۱۹۷۵) نیز ‌به این موصوع بنگریم ‌می‌توان گفت که، استقلال عاطفی و مالی از والدین یکی از اصلی ترین نیازهای نوجوانان برای رشد و رسیدن به هویت مستقل است. با رشد کودک خواسته‌های تکاملی او برای رسیدن به استقلال به زیر منظومه‌ی والدین تحمیل می‌شود. به ویژه در دوره‌ نوجوانی رفته رفته انتظارات والدین با انتظارات کودکان برای استقلال متناسب با سنشان در تعارض قرار می‌گیرد بدین منظور می‌توان گفت که تعارض در روند رشد و اجتماعی شدن کودکان، به ویژه تعارض با والدین امری اجتناب ناپذیر است (مینوچین، بیکر، روسمان، لیبمان، میلمان و تود، ۱۹۷۵).

بخش دوم؛ تعارضات والد- نوجوانی و دیدگاه‌های موجود

دیدگاه‌های نظری متفاوتی در زمینه روابط والدین-نوجوان وجود دارد که به نقش‌ نسبی عوامل زیستی، تعارض، استرس، جستجوی هویت، تمایل برای خودمختاری و شناخت در ارتباط با این روابط اشاره دارند. استینبرگ[۲۷] (۱۹۸۷-,۱۹۸۸) یک دیدگاه جامعه شناسی- زیست شناختی[۲۸] ارائه داده است. بر اساس فرضیه‌های او تعارض والدین-نوجوان تحت تأثیر گذشته تکاملی ما است، هنگامی که مجاورت طولانی مدت والدین و فرزندان از طریق نوعی یکپارچگی ژنتیک تهدید می‌شود. وی توضیح می‌دهد که در شخصیت‌های شبیه ما، بیشترین تنش بین والدین-نوجوان وجود داشته است و آنان در زمان بلوغ تشویق می‌شدند تا گروه اصلی و زادگاه خود را ترک و مکانی برای خود جستجو نمایند. ‌بر اساس الگوی استینبرگ با تعارض والدین– نوجوانان خودمختاری شخص و شکل گیری روابط خارج از خانواده پدید می‌آید.

صاحب نظران دیدگاه روان پویایی، به ویژه آنا فروید[۲۹] (۱۹۸۵،۱۹۶۹) معتقداند که بلوغ و بالیدگی جنسی یک دوره طولانی از طغیان و مخالفت را راه اندازی می‌کند. تعارض و گسلش[۳۰] به طور فرضی مشخص کننده این دوره می‌باشد. بسیاری از فرویدی‌ها معتقدند ناهماهنگی در روابط خانوادگی به تحول خود مختاری نوجوانان صدمه می‌زند. این در حالی است که بسیاری از نظریه پردازان کنونی این دیدگاه را رد می‌کنند.

آنا فروید معتقد است که درخواست‌های نهاد در نوجوانی سبب بروز تعارض‌هایی با فرا خود(super ego) می‌شود که خود (self) برای رفع آن تلاش می‌کند. تکلیف خود(self) امکان پذیر کردن ارضای سائق­های غریزی نهاد در چارچوب انتظارات اجتماعی است که در قالب فراخود(super ego) بازنمایی می‌شوند. خود (self) نیروی استدلال فرد است. افزایش سائق‌های غریزی در نوجوانی مستقیماً توانش­های استدلالی و نیروهای وجدان فرد را به چالش می‌طلبد. نهاد و فراخود (super ego) دستخوش تعارضی آشکار می‌شوند و خود برای صلح میان این دو به مخمصه می‌افتد. اگر خود (self) از نهاد طرفداری کند، «اثری از منش قبلی فرد باقی نمی‌ماند و ورود او به دنیای بزرگ‌سالی با طغیان مهار نشده‌ای ارضای غرایز همراه می‌شود».اگر خود (self) از فراخود(super ego) جانب‌داری کند، تکانه­های نهاد در محدوده تنگ مقرر شده برای کودک محصور می‌ماند. سرکوبی مداوم نیروهای غریزی مستلزم اتلاف دایمی انرژی روانی (libido) است، چون ساز و کارهای دفاعی و ابزار مختلف دیگری که برای کنترل نهاد لازمند به صرف انرژی نیاز دارند. اگر تعارض نهاد، خود و فراخود در نوجوانی حل نشود،آشفتگی هیجانی نتیجه می‌شود.

آنا فروید به شرح روش‌های دفاعی‌ای پرداخت که خود به منظور حفظ کنترل آن‌ ها را به کار می‌گیرد.خود (self) با انکار[۳۱]، دلیل تراشی[۳۲]، با برون­فکنی[۳۳] غرایز ونسبت دادن آن‌ ها به دیگران به نهاد اجازه می‌دهد تا راه خود را برود. اگر تعارض در نحوه رفتار ادامه یابد، ممکن است اضطراب حاصل و به بروز ترس‌های بیمارگون و نشانه های هیستریکی منجر شود. بروز ریاضت­کشی و عقل گرایی در دوره‌ نوجوانی نشانه بی ­اعتمادی به تکانه های غریزی است. افزایش نشانه های روان­نژندانه و بازداری مفرط در نوجوانی ممکن است علامت موفقیت خود (self) و فرا خود(super ego) به بهای از دست رفتن فرد باشد (رایس[۳۴]، ۲۰۰۱، ترجمه، فروغان، ۱۳۹۱).

رست[۳۵] (۲۰۰۱) نیز برای تشریح تنش‌ها ‌و اختلافات نوجوان‌ها با بزرگ‌سالان از رویکردهای رشد قضاوت اخلاقی کلبرگ و پیاژه[۳۶] بهره گرفته است. از نظر پیاژه قضاوت اخلاقی طی سه مرحله (از کودکی تا نوجوانی) رشد می­یابد. او آن مراحل را به شرح زیر نام گذاری ‌کرده‌است: ۱ – مرحله ناپیروی ۲ – مرحله دگر پیروی(تابعیت) و ۳- مرحله خود پیروی(استقلال اخلاقی). بر اساس نظریه پیاژه در مرحله تابعیت،کودک از نوعی،«واقع نگری اخلاقی» یا«عینی گرایی» پیروی می‌کند. به همین سبب به امر و نهی بزرگ‌سالان را به منزله اصول غیر قابل تردیدی می‌نگرد که در نتیجه آن کمتر با بزرگ‌سالان تنش و تعارض پیدا می‌کند. اما در مرحله خودپیروی،که از ویژگی­های خاص دوره­ نوجوانی است، فرد به سبب دستیابی به تفکر صوری، مرحله «عینی گرایی» را پشت سر می‌گذارد و به مرحله «تقابل اخلاقی» می‌رسد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...