رویکرد فضیلت گرایی:

رویکرد دوم مبتنی بر فضیلت گرایی ارسطو است. بر اساس این رویکرد ارضای امیال، به رغم ایجاد لذت در ما، همیشه منجر به بهزیستی نمی گردد، بلکه بهزیستی در بر گیرنده تلاش برای کمال و تحقق پتانسیل های واقعی فرد است که ممکن است توام با احساس لذت نباشد. بهزیستی روانشناختی و اجتماعی را می توان جزء این دسته دانست (ریان و دسی، ۲۰۰۱).

‌بنابرین‏ پیروان لذت گرایی بهزیستی هیجانی را مطرح کرده‌اند که آن را برابر حضور عواطف مثبت (مانند شادی)، غیاب عواطف منفی مانند (نا امیدی) و رضایت مندی از زندگی می دانند و پیروان فضیلت گرایی نیز دو نوع بهزیستی روان شناختی (ریف، ۱۹۸۹) و بهزیستی اجتماعی (کیز، ۲۰۰۲) را مطرح ساخته اند. مدل سلامت نیز، این سه نوع بهزیستی را مطرح کرده و مفهوم جامع و کاملی از بهزیستی را که هم جنبه عاطفی و هم جنبه کارکردی سلامت روانی را در بر می‌گیرد، به وجود می آورد.

مدل سلامت:

قبل از توضیح مدل بیماری و مدل سلامت در نگاه به اختلالات روانی، بهتر است تعریفی از سلامت و سلامت روانی ارائه شود. سازمان جهانی بهداشت، سلامت را به عنوان حالتی از بهزیستی کامل جسمی، ذهنی و اجتماعی و نه صرفا غیاب بیماری می‌داند و سلامت روانی را به عنوان حالتی از بهزیستی که در آن فرد توانمندی های خود را شناخته، از آن ها به نحو مؤثر و مولد استفاده کرده و برای اجتماع خویش مفید است، تعریف می‌کند. اما با کمی دقت می توان دریافت که نگاه به سلامت و بیماری در عالم واقع، چنین تعریفی از سلامت را نمی پذیرد یا هنوز آن را نپذیرفته است.

غالبا متخصصان سلامت، به قدری توجه خود را معطوف افراد بیمار می‌کنند که عملا افراد سالم و نیاز های آنان را به فراموشی می سپارند. در واقع آنچه که در جوامع امروزی سلامت روانی در نظر گرفته می شود، مفهومی صفر و یک است، یعنی فرد یا بیمار است یا سالم. این دیدگاه که سلامت و بیماری را دو سر یک پیوستار واحد فرض می‌کند، به «مدل بیماری» معروف شده است. علی رغم تأکید سازمان جهانی بهداشت بر جنبه‌های مثبت افراد و توجه به افراد سالم، هنوز مدل بیماری سلطه خود را بر دیدگاه های مثبت تر حفظ ‌کرده‌است. البته دلایل متعددی در توجیه این سلطه وجود دارد که از آن جمله می توان به قدمت بسیار زیاد حوزه آسیب شناسی روانی نسبت به مفاهیم مثبت سلامت روانی، جدی بودن مسئله بیماری های روانی و عوارض مرتبط با آن ها (هزینه های سنگین درمانی، مرگ زود هنگام و …) و مشکلات کمتر افراد سالم نسبت به افراد بیمار اشاره کرد. علی رغم جدی بودن مسائل مرتبط با بیماری های روانی، دیدگاه جدیدتر بویژه «مدل سلامت روانی»، «مدل بیماری» را به چالش کشیده است. حامیان مدل سلامت معتقدند که گرچه بیماری ها اهمیت زیادی دارند، اما باید ‌به این نکته توجه داشت که اولا حدود نیمی از افراد بزرگسال در زندگی خود دچار بیماری روانی جدی نمی شوند و حدود ۹۰ درصد از آن ها سالانه از نظر ابتلا به افسردگی در امان اند. ثانیاً علی‌رغم هزینه های بسیار بالای درمانی، اکثر این درمان ها اثربخشی کمی دارند و ثالثا افرادی که مبتلا به بیماری روانی نیستند به یک اندازه سالم و بارور نبوده، و الزاماً بارورتر و سالم تر از بیماران روانی نیستند. مدل سلامت، سلامت و بیماری را در نقطه پایان یک پیوستار واحد نمی داند، بلکه معتقد است، سلامت و بیماری دارای دو پیوستار مجزا هستند، و فرد به طور همزمان می‌تواند جایگاه متفاوتی بر هر یک از این دو پیوستار داشته باشد. بنا به تعریف مدل سلامت، سلامت روانی کامل نشانگانی است که ترکیبی از حضور سطوح بالایی از نشنانه های بهزیستی هیجانی، روانشناختی و اجتماعی و در عین حال عدم ابتلا به بیماری های روانی را شامل می شود.

‌بنابرین‏ بزرگسالانی که به لحاظ روانی سالمند، علائم سرزندگی هیجانی، (شادکامی و رضایت مندی بالا) را نشان می‌دهند، از کارکرد روانشناختی خوبی برخوردار بوده و نهایتاً در طول ۱۲ ماه گذشته دچار بیماری روانی نشده اند. بر اساس این مدل این امکان وجود دارد که برخی از افراد سالم علی رغم عدم وجود بیماری روانی دارای سطوح پایینی از بهزیستی (هیجانی، روانشناختی و اجتماعی) باشند که از آن ها به عنوان افراد در حال پژمردگی یاد می‌کند. در مقابل افراد در حال شکوفایی، ضمن نداشتن بیماری روانی، از سطوح بالایی از بهزیستی برخوردارند.

مدل سلامت روان:

پیش از پرداختن به تعریف بهزیستی روانی لازم است ‌به این نکته اشاره نمائیم که سه واژه بهداشت روانی، سلامت روانی و بهزیستی روانی گرچه دارای معنای متفاوتی هستند، ولی در مواقعی به جای یکدیگر به کار می‌روند (هرشن سن و پاور[۳۴]، ۱۹۸۸، به نقل از نجات، ۱۳۷۸).

کارشناسان سازمان بهداشت جهانی سلامت فکر و روان را این طور تعریف می‌کنند: سلامت فکر عبارت است از «قابلیت ارتباط موزون و هماهنگ با دیگران، تغییر و اصلاح محیط فردی و اجتماعی و حل تضادها و تمایلات مشخصی به طور منطقی، عادلانه و مناسب» ( میلانی فر، ۱۳۷۶).

بهداشت روانی یک زمینه تخصص در محدوده روانپزشکی است و هدف آن ایجاد سلامت روان به وسیله پیشگیری از عوارض ناشی از برگشت بیماری های روانی و ایجاد محیط سالم برای برقراری روابط صحیح انسانی است. پس بهداشت روانی علمی است برای بهزیستی، رفاه اجتماعی و سازش منطقی با پیش آمدهای زندگی (میلانی فر، ۱۳۷۶).

الگوهای بهزیستی روان شناختی:

الگوی ویسینگ و واندان:

ویسینگ[۳۵] (۱۹۸۸)، واندان[۳۶] (۱۹۴۴)، یک سازه بهزیستی روان شناختی کلی را مطرح کردند که به وسیله احساس انسجام و پیوستگی در زندگی، تعادل عاطفی و رضایت کلی از زندگی، مشخص و اندازه گیری می شود. آن ها تأکید می‌کنند که بهزیستی روانی، سازه ای چند بعدی یا چند وجهی است و این حیطه ها را در برمی گیرد:

عاطفه: در افراد بهزیست یا خوشبخت، احساس مثبت بر احساس منفی غلبه دارد.

شناخت: این افراد رضایت از زندگی را تجربه می‌کنند. به نظر آن ها زندگی قابل درک و کنترل است.

رفتار: افراد بهزیست، چالش های زندگی را می‌پذیرند و به کار و فعالیت علاقه دارند.

روابط بین فردی: افراد بهزیست به دیگران اعتماد می‌کنند و تعامل اجتماعی نیز برخوردارند (نقل از رهبری، ۱۳۸۷).

الگوی ریف:

در طول دهه گذشته برای اولین بار تعریفی چند بعدی برای بهزیستی روانی ارائه شد (ریف، ۱۹۸۹).

یکی از مهمترین مدل هایی که بهزیستی روان شناختی را مفهوم سازی وعملیاتی کرده، مدل ریف است. ریف بهزیستی روانشناختی را تلاش خود برای تحقق توانایی‌های بالقوه واقعی خود می‌داند. این مدل از طریق انجام نظریه های مختلف رشد فردی شکل گرفته و گسترش یافته است. این مدل از شش مؤلفه‌ تشکیل یافته است. در زیر به طور مفصل هر یک از این مؤلفه‌ هارا توضیح می‌دهیم:

ابعاد بهزیستی روان شناختی:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...